- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و ولادت امام محمد باقر علیهالسلام
شـروع اول مـاه و طـلـوع مـاه تـمـام به این شروع، درود و به این طلوع، سلام خدا بـه حضـرت سجـاد داد فرزنـدی کز او بنـای فضیلت گرفت اسـتحکـام محـمّـدبـنعلـی، باقـرالعلـوم که هست ز مــادر پــدر خــود سـلالـۀ دو امـام که هست چارامامش پدر،دو فاطمه مام دو جد دیگـر او حیدر و رسـول انـام مـحـمّـدی که محـمّـد سـلام داده بر او به روی دست پدر چون علی گرفت مقام ولـی حـق و شـکــافـنـدۀ تـمـام عـلـوم که هفت شهر فضیلت از او گرفت نظام گرفـت دیدۀ خـود را ز دست او جابر سلام باد بر آن دست و این چنین اکرام رَوی چـو جانب بیتالحـرام تربت او به تن بپـوش ز بـال فرشتگان احـرام دُر چهار یـم و بحر هـفت گوهر پاک بر آن چهار یم و هفـت دُر؛ سلام مدام امـام پنجـم و پنجـم وصـی خـتم رسل که میشوند رسل بر زیارتش اعـظام شروع علم به او، ختم عـلم نیز به او زهی به حسن شروع و زهی به حسن ختام گـرفـت روز ازل بـاقـرالـعـلـوم لقـب چنانکه یافـتـه دانـش بـه نـام او اتـمام اگرچه بیل کشاورزیاش بود به زمین بـه یک اشارۀ او نُه سپـهـر گردد رام بـه پای کرسـی درسش هزارها جابر ذلیـل مجد و جلالش بـود هزار هشام محمّد است زسرتا قدم به خُلق وخصال از آن نهــاد ورا ذات حق محمّد، نـام تمام شخص محمّد در او خلاصه شده زمجد وعزت وخُلق وخصال وخوی ومرام اگربه چشم بصیرت به تربتش نگری دم از بهشت زدن در حریم اوست حرام دگر به عـرش بریـن هیچ اعتنا نکنند اگر شوند بـه کویش مـلائک استخدام امـام پنجـم کـل وجـود، تـنـهـا اوسـت چه در مدینه بود یا رود اسـیر به شام قسم به ذات الهی که علم، بـینـفـسش چو آفـتاب دم مغـرب است بر لب بام فقیـر درگـه احسـان او فقـیـر و غـنی مطیع حکم خداوندیاش خواص و عوام کمال یافته با مهـر او رکوع و سجود قبول حق شده با حب او صلات و صیام هماره تا که زمین است و آسمان برپا همیشه تا که زمان است وگردش ایام به روح پاکش از ذات حـق درود درود به جسم و جانش ازجن و انس سلام سلام مـوالیان وی از بیـم دشمنـان «میثم!» ز دور بر حرمش بوسـه میزننـد مدام
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام محمد باقر علیهالسلام
الــسـلام ای دلــیـل کَــرَّمــنـا ای بــه عــالــم امـــام، آمَـنّــا به مـسلـمانـیِ خودت سـوگنـد طاعتت واجب است، سَـلَّـمـنا این عبارت نـوشـتـه بر قـلـبم از ازل بــوده ام تُـو را مِــنّـا از ازل تا ابد به این سخـنـیـم مـا هـمـه بـنــده ایـم، اِرحَـمـنـا شاهـد این که در رکاب تـوأم و هُـــوَ «آیـــةً لَـــهُـــم اَنّـــا» «و خَلَقنا لَهُم» به ما خواندی «و مَـتـاعـاً، و رحـمـةً مِنّـا» مرده بودیم، زندهِ مان کردی و لبت گفت ذکـر «اَحـیَـیـنـا» شـیعـۀ فـاطـمه تویـی، و منـم شـیـعـۀ تو قـسـم به «انـزلنا» حــجــةُ اللهِ مــا تــویــی آقـــا! حجة الله علی الحجـج، زهـرا سوره هـای فـصیح رحـمـانـی آیــه هــای بــلــیـغ سـبـحـانی تویی و آل پـاک و اطـهـارت کــلــمـات کـــریـــم قــرآنــی عَـلَّــم الآدم از تــو می گـویـد ای به اسماءِ نـور، نـورانــی اُذکـروا نـعـمــتـی تـویی آقـا! وَه چه زیـبا نماز می خـوانـی و اَقـیموا الصلوت را مـظهـر اَمـرِ آتــو الـزکـوت را بـانـی خاشعین را عبـادتت مَـظـهـر خاضعین را چراغ رضوانی هـر سـحـر از مـیـان سـجّـاده آسـمـان را کـنـی چـراغـانـی نیمه شب تا طلوع فجر و فلق تویی و سجـده های طـولانـی پــدر و مــادرم فـــدای شـمـا ای مــرا والــدیــن ایــمــانـی بــا شـمــا بــودنــم خــدا دانـد بهآترین لحـظه های روحانـی مثــل عـمّــه شـبـیـه بـابـایـت می کنی خـطـبه های طـوفـانی آخــرین یــادگار کرب و بلا! اوّلــیــن یــادگـــار ایــرانــی حـتـم دارم برای ما تا حـشـر تا قـیــامت شـفـیــع مـیـمـانی حــجــةُ اللهِ مــا تــویــی آقــا! حجة الله علی الحجج، زهــرا ای به قربان برق چـشمـانـت آمــدی بــا ســرود جــانــانت اَشهدت شهدی از شهادت داشت اوّلـت هـسـت مـثـل پــایـانـت بر لـبت آیـه هـای قـرآنـی ست ای فــــدای صــدای قــرآنـت حـال، وقـت امامـتِ تـو شـده عـالَمی هـست زیـر دستـانـت ما مسلمان دست های تــوئـیم کـن اشــاره شـویـم سـلـمـانت آری ای ماه!خوش درخشیدی در شـب تـیـره بـر مـحـبـانت خـنــدۀ مـادرت به بـابـا گـفت مـی بَـرد دل، لـبـان خـنـدانـت می درخـشد شـبـیـه مـرواریـد گـونه ات؛ چـانه ات، گریبانت این چه نوری ست میشود ساطع تا بهـشتِ بـرین ز رضوانت خوانِ نعمت بگستران که هنوز انـبـیــایـنــد تــازه مـهـمـانـت باقر العـلمی و مـعـلّـم اخـلاق عـالـمـان طـفـلـک دبـسـتانت قــلّـه هــای عــلــوم انـسـانـی بی گمان فتـح شد به دورانت مکـتـب وحی را تویی حـافظ دشمنـان مانــده انـد حـیـرانت درد اسلام و مسلـمـین امروز هست محـتـاجِ مُـهـر درمانت شـیـعـیـان غـریب را دریـاب بــه دل نــرم و آه سـوزانــت حــجــةُ اللهِ مــا تــویــی آقــا! حجة الله علی الحجج، زهــرا فـیــض سرمـد حکـایت باقـر راه احــمــد هــدایــت بــاقــر بر همــه دردهای بی درمـان مــرهـــمِ دل ولایــت بــاقــر هــمــۀ کــائــنــات مـی دانـنـد زنــده اَنـد از عـنــایت بــاقـر به خــدا زنــده می کـند دل را نــکـتــه هــای روایـت بـاقـر حـافـظ پرچم ذَوِی القـرباست هر که شد تـحت رایت باقـر بـشـریّـت به امـر حـق بـاشـد زیـر چــتـر حــمـایـت بـاقـر دور طاغوت، سَر نمی گـردد جــز به دســت درایـت باقـر ســدّ راه مـنــافــقــیــن بـاشـد روشِ بـــا کـــفــایــت بــاقـر هر کـجا انـحـراف می بـیـنـیم چــشــم مـا و هــدایـت بـاقـر شـیـعــه بـودن نـشانه ای دارد شـیـعـه نــوری ز آیـت باقـر بر مـجـاهـد ز غـیـب مـی آیـد مــددِ بــی نـــهـــایــت بــاقـر طاعتِ بی غرور، گر خواهیم اشـک مـا و رضـایـت بـاقـر در ره دوسـت بـنـدگــی بـایـد بـنـدگی چیست؟ غایت بـاقـر حـجـهُ اللهِ مــا تــــویــی آقــا! حجه اللهَ علی الحجـج، زهـرا جوشد از هـر لب دعای شما چشمه چشمه به زیر پای شما و من از چـشـمه ای شکافـنده چـشـم واکـرده ام بـرای شـما من مـسلـمان چـشم هـای تـوأم مــؤمــن چـشـمـۀ بـقـای شما هرکجا را که طی کند چشمت طی کـنــد پـیـرو ولای شـما نـتــوان حــق تــو ادا کــردن مگر از سمت کـربـلای شما چشم هایت چه روضه ها دیده در شب و روز نـیـنوای شما دیدی ای چشم کربلا که چه شد بر سر نیزه مـقــتــدای شـمـا خلوت سجــده بود و سـجـاده آه ســجــاد و ابــتــلای شـمـا خـیـمه اهـل بیت بود و شرر حمله و غـارت و عزای شما حـاجـتـی رفـت در دل زینب که خورَد تـازیانـه جـای شما دید چشمان پاک و معصومت کوفه و شام و رنج های شما باید از درد و داغـتـان گوئیم ورنه کِی می توان ثـنای شما خــودتـان امـر کـرده ایـد آقـا! یک دهه روضه در منای شما حـجـةُ اللهِ مــا تـــویــی آقـــا! حجة الله علی الحجـج، زهـرا
: امتیاز
|
مدح امام محمد باقر علیهالسلام
امشب میان گریه و لبخند خـود گمم سرشـار از طـلـوع بـهـار تـبـسّـمـم دریایم و طپیده به لب هام نبض موج تا آسـمـان رسـیـده شـعــور تلاطـمم جارو به برج و باروی اندیشه میزنم تا سـائـل مـدایـح معـصوم پـنـجـمـم من شاعر صداقت گـل های قاصدک من جــابـر سـلام رسـولان مـردمـم هر جا که باز پنجـره ای شد کـبوترم هرجا که بسته است در مِهر کژدمم صدها ابـوبـصیـر شود طـفـل مکتبم دریـای عـلم تو بـچـشـانـد اگر خـمم پـیـچـیـده در تـلاوت معصوم نام تو عــطـر گــل مـحـمـدیت در تـکـلمـم برخاک های مرقد نورانی تو ساخت گـلـدستـه ها و گـنـبد زریـن تجـسّـمم امشب دوباره شوق مرا بال و پَر بده امشب که بین گریه ولبخند خود گمم
: امتیاز
|
( اعیاد ماه رجب ) ولادت امام باقر علیه السلام
ماه پر فیض رجب، ماه نبی، ماه خداست ماه توبه،مه رحمت،مه ذکراست و دعاست مـاه از خـویش بریدن بـه خدا پیـوستن خرم آن کس که به حق واصل وازخویش جداست ماه میـلاد شـریف دو مـحـمّـد دو علی که پر ازجلوۀ ماه رخشان ارض وسماست شکر حق؛ اول این مـاه، جـمـال ازلـی در تمـاشـای رخ حـضرت باقر پیـداست دوم ماه رجب عـید بزرگـی دگر است عـید میـلاد علـی بـن جـواد بن رضاست سوم ماه رجب آن دهـمـین حجّـت حق جگرش لختۀ خون از شرر زهر جفاست دهـم مـاه رجب بـا گـل رخـسـار جواد موجزن رایحۀ عطر ولایت به فضاست بـارک الله کــه در سـیـزده مـاه رجـب عید مـیـلاد عـلی، مظهر رب الاعـلاست کعبـه آغوش گشوده چو گریبان از هم که ز قـلب حـرمالله، علی عقـده گـشاست صـاحبخانـه نـدا داد که ای بـنت اسد خانه از ماست ولیکن متعلق به شماست قـدر و جاه تــو بـود فـوق مـقـام مـریم پسر تو عــلی اسـت و پسر او عیساست نجل پاک تو امـام است به نـجـل مریم گرچه او مریم و عیساش پیام آور ماست این پسر رکن و مقام است و حطیم و زمزم این پسرحجر وحجر،مروه ومسعا وصفاست نـیـمـۀ مـاه رجـب روز وفـات زیــنـب اوکه دخت علی و مادر صبر است و رضاست زینب، آن فاتح میدان اسارت که هنوز زنـده از خطبـۀ او واقعۀ کرب وبـلاست شیردخت علـی و فاطمه و اُخت حسن که حسین دگر است و نفسش عاشوراست بیست و پنج رجب از بهر محبان علی روزاندوه و غم و ناله و اشک است و عزاست روز آزادی زنـدانــی زهــرای بــتـول روز قتل خلف حضرت صادق، موساست گوئیا در دل تـاریک سیـهچـال، هـنوز بانگ العفـو بـلنـد از دو لب آن مولاست آن که دربارۀ وی آمده ساق مرضوض چشمها گر ز غمش خـون بفشانند رواست روز بیست و ششم ماه رجب داغ پدر بر دل و بر جگـر سوختـۀ شیـر خداست بـر دل ختم رسل داغ ابـوطالـب مـانـد آن که ایـمـانش فـوق هـمۀ ایـمـانهاست بیست وهفت رجب است عید بزرگی دیگر عیـد مزمل و مدثـر و نـور و طاهـاست عید بعثت که نبی رخت رسالت پوشید به!چه عیدی که به ازعید صیام و اضحاست عـیـد پـرواز بشـر، عـیـد نـزول قـرآن عـیـد نابـودی بـت، عـید تـجلای خداست بیست وهشت رجب آغازفراقیست بزرگ که حسینبنعلی عازم دشت و صحراست کـاروان پـسـر فـاطــمـه هـنـگـام سحر سربه کف دارد وعازم به سوی کربوبلاست عــزم حج دارد و در اول ره میبـیـنـد قتلگاه است بر او مروه، صفا تشت طلاست هـمقدم زینـب و عـباس و عـلـیّ اکـبـر پیش رویش علی و پشت سر او زهراست گاه بر فـرق علـیاکبـر خود مینگـرد گاه میگرید و چشمش به دو دست سقاست گاه در سینه کند نوک سنان را احساس گاه بـیـنـد که بریـده سر پـاکش ز قفاست سر به کف داشتن و تیر گرفتن به جگر سپـر سـنگ شـدن حـج امـام شـهـداسـت میثم! آن تربت ششگوشه بود در بر تو وای من! از چه ندیدی حرم یار کجاست؟
: امتیاز
|
مدح امام محمد باقر علیهالسلام
اکنون به شوق حجت پنجم ز خود گمم آئـیـنه دار طـلـعـت خـورشـید پـنجـمم چون کشتی سپرده به توفان عنان خویش از مـوج مـوج جـذبـۀ تو در تلاطـمم آن شمع کـوچـکـم که بـیـفـروزیم اگـر فخر است با چراغ قـبولت به انجـمم از آفــتــاب بــیــشـتــرم بــا ولای تــو آئـیـنه ام، فــروغ تـو را در تـجـسّـمـم حـیـران آن اسارت وآن غـارتم هنـوز بـاریـک بـیـن فــاجـعـۀ آن تـهـاجـمم آری سـلام بـر تـو امـامـا! که می پـرد از لب به یـاد آن چه کـشـیدی تبـسّمم طـفـل چهـارساله و طـوفـان کـربــلا؟ حـیــران ایـن تـداعـی ام و آن تـألـمـم از آن ستم که سوخت در آن، خاندان تو هم بر تو عرضه میکنم اینک تظلمم گـنج مـراد خویش نجـستم ز هـیچ کس الا تـویی که مـدح تـو را در تکـلـمـم هرچـند لب به خـنده گـشـایم بـرابـرت ز اندوه تو نشسته به خون است مردمم ای عـلم را شکافـته و رفته تا به عمق حـیـران آنچه یـافـتــی از این تعـلـمم آن شاعـرم که از سر ایـثــار عـاشـقـم بردوستیت وخصم تو را درتخاصمم
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام محمد باقر علیهالسلام
ســـلام ای بــاقـــر عـلم امــامــت امــامت مـفـتــخـر بر هـر سلامت ســـلام ای طــالـع مــاه خــدایـــی هــلال بـهـتــریــن شــهــر ولایـی ســلام ای قـدرت حــق در یَـد تـو نـــثــــار تـــو ســــلام ایـــزد تـــو ســلام مــا نـبــاشــد اعــتــبــارت ســلام حــضـرت احــمـد نـثــارت عـــطـایــای الــهــی پـیــشــوازت هـمــه آیــات قــرآن ســر فــرازت تــویـی روح تـمــام مـعـــنــویـات ولای تــــو کــنـــد دفــع بــلــیّــات وصـال تـو فــرار از انـحــرافـات جــدایــی از تـو انــبــوه مکــافـات چه بـاید گـفت در وصف کـمـالت خـدا را بهـترین صورت جــمـالت جــمـالـت هـسـت مـمـدوح الـهــی که روحت هـست از روح الــهــی من عـشقت را نه اینکه می سپاسم تـو را از روز اول مـی شـنــاســم تـو دریــای صـفـات ذوالـجـلالـی جـــمــال بــی مــثــال لا یــزالـــی سر مـا را ولایـت سـایـه بخـشـیـد توخورشیدی توخورشیدی تو خورشید مگـر ممکـن شود وصف تو آیـا؟ که ما یک قـطره از قـطره، تو دریا ولـیِّ خــالــق مـطـلـق تــویـی تـو به شهـر علم جاء الحق تــویی تـو سـعـادت را شـنـاسـاندی به عـالـم شـقـاوت را هــراسـانـدی به عـالـم جـمـیـع دشمنـان مـغـلـوب علـمت جـمیـع دوسـتان مجــذوب حـلمـت تو از عـلمت به ما اطـعـام کـردی مــعــانــی را به مـا الـهـام کـردی اگر در جـذبـۀ حـق سوخت عاشق منـاجـات از شـما آمـوخت عـاشق فـصـاحت مشـقی از صُنع ثـنـایت بلاغـت رشکی از صوت رسـایت کــرامت عــادتـی در کُـنــه ذاتـت سـخـاوت اشـتـهـایـی از صـفـاتـت به وقـت ریـزش رحـمت به یاران تـو بـارانی تـو بــارانی تو بــاران خـدا مـا را گـزیـنش با شـما کـرد شــروع آفــریـنـش بـر شـمـا کـرد درخت عـلـم جـز تو ریشه، هرگز تـو را بـرتـر کـسی اندیـشه هرگز گره خورده هـمه هستی به هستت امــــور عــالــم و آدم بـه دســتــت شـرف شـایـسـتـۀ شـأن رفــیـع ات حـکـومـت هــدیـۀ فـکــر بـدیـع ات سـراغ انـجــم روی تـو در طـور چــراغ پـنـجـم نــورٌ عـلــی نـــور تو حـبـل اللـهـی و حـبل الـمـتـینی ولــی الـلـهـی و حـق الـیــقــیــنــی حـیــات عـشـق در چـتــر ولایـت نــجــات دهــــر در زیــر لــوایـت خدا خواهی، مناعت طـبـعِ دستت قـیـامت را شـفـاعـت نـاز شـصتت تـو فــرزنــد بـشـیـری و نــذیـری امـیــرالـمــؤمـنـیـن را دلـپــذیــری تویی یک شاخه ازطوبای عصمت به بـاغ کـوثـر از گل هـای عتـرت به حُـسن دوست حِصنِ ایـمنی تو حَـسـن را نــور وجـه احـسـنـی تو تو در چـشـم پـدر نـور دو عـیـنی تو یـکـتــا قــرّة العـیـن الحـسـیـنـی تـو روح سـفــرۀ ایـجـاد هــسـتـی سـلـیـل حـضـرت سـجـاد هـسـتـی پس از یک چـلـه دوران جــدایـی تــو تـنــهــا یــادگــار کــربــلایــی تو را زهــر جــفــا قـاتـل نـبـاشـد تو را جـز داغ دل حـاصل نبـاشـد اسیــر کــربــلا چـشــم و زبـانـت سـفــیــر نـیــنــوا نـطـق و بـیـانـت شـــهــیــــد داغ ثـــارالله بـــاقــــر بــه شـــام غــم اســیـــرالله بــاقــر
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام محمد باقر علیهالسلام
نازم به سَروری كه زبورش ز كوثر است داود اهـل بیت صـدایـش رسـاتـر است یك سـوره از زبـور گـلسـتـان هـل اتی دنـیـایـی از فــضـائـل آل پـیـمـبر است یك آیـه از صـحـیـفـۀ سجّـادیـه بخـوان وانگه ببین كه سورۀ نورش چه محشراست هركس كه آن صدای رسا را شنید، دید حتی سكوت هم كه كند عین حیدراست یـعــقـوب آل فـاطـمـه حــالا پـدر شـده آمد محـمدی كه به او روح پیـكر است نسل رسـول، نسل عـلی، نـسل فـاطـمه بسته به این ولادت و مولود انور است هم هاشمی است،هم علوی هم محمدی نسلش حسینی وحسنی، فخر داوراست اول مـحــمـد آمـد و بـعــداً عـلـی ولـی اینجا علی ز قـبـل محمد مصـوّر است او زادۀ خـلـیـلِ سـر افـرازِ نـیـنـواسـت آزادۀ ذبــیـحِ خـدا سـبـط صـفـدر اسـت او نــاشــر حــقــایــق دیـن مــحــمـدی احـیـاگــر عــلـوم خـداونـد اكـبـر است آگـاه از عـوالـم غـیب و شـهـود اوست از قلّههای علم و عمل بلکه برتر است در یـك كـلام مـرتــبـۀ بـاقــر الـعــلـوم مولای هفت سرور و بابای جعفراست در وصف اوهرآنچه سخن هست نارساست جز اهل بیت هرچه بیان است بیبر است قرآن هر آنچه وصف اولو الامر میكند دربـارۀ پـیـمـبــر و آل پـیــمـبــر اسـت او كیست وصفش این همه توحید آور است اوكیست كه به گلشن ارباب مِهتراست با این همه فـضـایـل گویای حـضرتش تـاریـخ او مــؤیِّــدِ مـیـلاد دیـگـر است او یـادگـار نهـضت سـالار كـربـلاست دامن نـشین عـمّـۀ سـادات لشگـر است تا كربلاست،زینتِ دوش عموی خویش وز كـربلا، نظاره گر هـیجده سر است او راوی تـمــام شـهـیــدان نـیـنـواسـت اوشاهد سه ساله و نُه ساله دختر است او دیـده است نـالـۀ رأس الـحـسـیـن را او دیده است طشت طلا تیر آخر است او دیـده اسـت ذبــح عـظـیــم قــتـال را اودیده است تیزی خنجربه حنجر است او دیده است پـردگـیـان را مـیان شهـر او دیده است عمّۀ سادات مضطـراست او دیـده اسـت هـلـهـلــۀ اهــل شــام را او دیده است دیدۀ بابا ز خون تر است
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام محمد باقر علیهالسلام
حرفی نزن از تـشنگی؛ دریـا رسیده از بیپـنـاهیهـا مگـو مـأوی رسـیده پیغـمبر آمد خیر نازل شد از آن پس فــیـض مـدام از عـالـم بـالا رسـیـده فرخـنده فـیضِ فـرّخ و فرزانهای که آوازهاش تا سـدره و طـوبـی رسیـده آن مدعی کز نسل احمد حرف میزد حـالا بـبـیـنـد چـارمــیـن آقـا رسـیـده این چارمین حیدر نصب؛ این پنجمین دُر از کـوثـر پُـر گـوهـر زهـرا رسیـده داعیه داری که به علمش ناز میکرد کـارش به شـاگـردی این آقـا رسیـده با "کعب الاحبار" و"هریره" دین نمیماند با " قال باقـر" شیعه تا اینجا رسیـده لطفـش همیشه شامل حال گداهـاست از لطف و از آقاییاش بر ما رسیده یا بـاقـر الـعـلـم الـنـبـیّـیـن یـا محـمّـد فـرقـی نداری در حـقـیقـت با محـمّد دریای عـلمت تا ابد ساری و جاری تو مثل زهـرا کـوثری، دنباله داری در جهل تاریک و خزان معـرفتها با یک بغل نور آمدی، گرم و بهاری مثـل پـیـمـبر دست مـردم را گرفـتی بـا تـو سـر راه آمـده؛ عــبـد فـراری وقـتـی تو آقـای مـنـی، در خانـۀ تـو با آبـروتر از گـدایی هـسـت کـاری؟ از تو نـوشـتـم دفـتـرم شـد آسـمـانـی یک آسـمـان لـبـریزِ حس بیقـراری از تو نـوشتـم یـادم آمـد که غـریـبـی افـتاد از دسـتم قـلـم در یک کـنـاری یک دست روی سینه و دست دگر را در پـنجـرههای ضریـحی که نـداری ازحال و روزت در بقیع آتش گرفتم نه سایـبانی، نه چـراغی، نه مزاری یا بـاقـر الـعـلـم الـنـبـیّـیـن یـا محـمّـد فـرقـی نداری در حـقـیقـت با محـمّد
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام باقر علیه السلام
گـلـشن تـوحـیـد، آباد امـام بـاقـر است مرغ دل در هر نفس یاد امام باقر است در تجـلّی نـور؛ ارشاد امام باقـر است شـادی اجـداد و اولاد امام بـاقـر است مژده یاران عیـد میلاد امام باقر است کعبۀ دل روح قرآن جان زین العابدین سر زده در اوّل ماه رجـب ماهی تمام کافتابش آورد هر صبح دم عرض سلام کنیه بوجعفرلقب باقر محّمد شد به نام قطرهای از چشمۀ علمش علوم خاص وعام نجـل پیـغـمـبر امام ابن امـام ابن امـام رهـنمای راستـان و پیـشـوای راستـین کیست این مولود؛ انجم را چراغ انجمن عارف بود و نبود و واقـف سرّ وعلن بحر بیپـایان عـلمِ ذات حیِّ ذوالـمنـن جابر آورده سلامش از رسول مؤتمن باب او ابن الحسین و مام او بنت الحسن جدّهاش زهـرا و جدّش رحمةٌ للعالمین روی او روی خدا؛خوی محمّد خوی او سجده آرند آسمانیها به خاک کوی او از حسین و از حسن دارد ملاحت روی او لالههای باغ جنّت مست عطر بوی او نخل طوبی سرو رعنای کنار جوی او طوطی آن نخل، میکاییل وجبریل امین اختر برج حسن! خورشید سرمد زادهای بر علیّ بن الحسین امشب محمّد زادهای خود سپهرعصمت و ماه مؤیّد زادهای جان، نثـار دامنت روح مجرّد زادهای احـمدی دیگـر برای آل احـمد زادهای آسمان امشب نهاده پای بر چشم زمین ای خـداجـویـان عـالـم بـنـدۀ درگـاه تو ای صراط مستـقـیم کلّ خلقت، راه تو وی فراتر از ثنای خلق قـدر و جاه تو آفـتاب وحـی روی خـوبتر از ماه تو مخـزن اسـرار غیب حقّ دل آگـاه تـو منطقت علم الکتاب و مکتبت علم الیقین سنگ اگر خاک تو گردد؛ طوتیایش میکنی مس چو اکسیر از تو خواهد کیمیایش میکنی دست گمراهی چو گیری رهنمایش میکنی هر کـجا بیگـانه بیـنی آشنایش میکنی دشمن ار دشنام گوید تو دعایش میکنی با کـلامی جـانـفـزا و با بـیانی دلنشین گاه از صوت مناجاتت ملایک در خروش گاه اهل آسـمانها را کلامت دُرّ گوش گه زاشگ دیده آری بحر رحمت را به جوش گه جواب نیش دشمن را دهی پاسخ به نوش گاه مانند کشاورزان بود بیلت به دوش ریزدت پیوسته مروارید غلطان از جبین ای گرفته وام، خورشید جهان آرا ز تو ای عیان خُلق رسول و عصمت زهرا ز تو ای مزین کوه و دشت و دامن صحرا ز تو ای هدایت تا قـیام محـشر کبری ز تو ای زیارتنامۀ جانـسوز عاشـورا ز تو شور عـاشـورات پیدا در کـلام آتشـین محفل قدّوسیان را از تو باشد ذکر خیر با تو دائم اُنس دارد جنّ و اِنس و وحش و طیر کردهای از دامن سجّاده تا معبود سیر مست فیضت آشنا و محو گفتار توغیر از تو زیبا قصّۀ ناب عزیز است وعُزیر سیـنـهات دریای عـلـم اوّلین و آخرین تا تو را پیوسته در آغوش جان دارد بقیع از تن پاک تو روح جاودان دارد بقیع گرچه ازخورشید گردون سایبان دارد بقیع ناز هرشب بر چراغ آسمان دارد بقیع سایۀ رحمت به فرق انس وجان دارد بقیع خلق رو آرند سویش از یسار و از یمین من کیام مدحت سرای خاندان عصمتم هرکه هستم خاک پای خاندان عصمتم سرخوش ازجام ولای خاندان عصمتم بلکه مرهـون عـطای خـاندان عصمتم "میـثـم" دار بـلای خـانـدان عـصمـتـم بارالهـا هـسـتـیـم را کن فـداشان آمّـین
: امتیاز
|
( اعیاد ماه رجب ) ولادت امام باقر علیه السلام
صفـای طیـبّه دارد صفـای ماه رجب که عالمی شده مست از دعای ماه رجب ولادت سـه امـام و رسـالـت نــبــوی فـزوده بر برکات و صفای ماه رجب مقام و منزلتش نیست کمتر از رمضان بـلـنـد بـاد شـکــوه نــوای مـاه رجـب بخوان تـرانه یا ذوالجـلال و الاکـرام که مشکـلت بگـشاید خدای ماه رجب به روز اول ایـن مــه ولادت بــاقــر شدست موجب عـزّ عـلای ماه رجب به روز دهـم امـام جــواد آمـده اسـت به پاسداری رحمت سرای ماه رجب به سیـزدهم مه از فـروغ روی عـلی جـلا گرفـته رخ دلگـشـای مـاه رجب به بیست وهفتم مه بعـثت رسول خدا به حق شده سبب اعـتلای مـاه رجب بخوان نماز و مناجات کن به خلوت شب که بهرمند شوی از عطای ماه رجب شبی خوش است(کلامی) برات میبخشند به حرمت صلوات ودعای ماه رجب
: امتیاز
|
( اعیاد ماه رجب ) ولادت امام باقر علیه السلام
ای داده در ماه جمادی فیض از دست برخیز کز جام رجب گردیم سرمست مــاه دعــا مـاه نیـایـش مــاه تــوحـیـد هر شام آن شام دعا هر صبح آن عید برخـیـز کـز نـهـر رجـب آبی بنـوشیم از دست سـاقـی بـادۀ نـابـی بـنـوشـیـم برخیز تا عمری بُوَد باقی، کـجـایـی؟ جام طـهـورا میدهـد سـاقی کجـایـی؟ برخیز بر زلـف عـبادت شـانهای زن پَر در شعاع عشق چون پروانهای زن دل بـزم تـوحـیـد آمـده برخـیز برخیز عـید آمـده عـید آمـده برخـیـز برخیـز آغاز مـاه است و زمین دریـای انـجـم تـابـیـده از برج ولا خـورشـیـد پـنـجم مـیلاد فـرزنـد امـام الـسّـاجـدیـن است در جلوه، روی ماه زین العابدین است بنت الحسن؛ ای عالمی را کرده گلشن امشب محـمّد زادهای چـشم تو روشن این چارخورشید ولا را نور عین است نجل علی؛ مِهر حسن؛ ماه حسین است نسل امامان هـمام از باب و مام است آری امــام ابـن امــام ابن امــام اسـت این یوسف دو فاطمه درانتصاب است این یـادگـار احـمد خـتـمـیمـآب است این میفـروزد نور را در محفل جان این میشکافـد علـم را با تـیـغ برهان این است خـورشـیـد فـروزان هـدایت این میـوهها میچـیـنـد از نخل ولایت ذکـر خـدا بـاشد هـمـانا ذکـر خـیـرش وصف از عزیز او کنم یا از عُزیرش این مـاه را نَـبوَد به زیـبـایـی قـریـنـه دور سـر او گـشتـه خـورشـید مـدیـنه امـشـب خـدا مــرآت احــمــد آفــریـده بــار دگــر بـر مــا مـحـمّــد آفــریــده در اوّل مـاه رجب مـهـری درخـشـیـد بر چـشم عـالم تا قـیامت نـور بخـشید این نازنـین فـرزند دلـبـند حسین است محو خـدا و مات لبـخـند حسیـن است تا ماه رویش را حـسین ابن علی دیـد چون مصحف ختم رسل بوسید بوسید این است فـرزندی که از جـدّ کرامش آورده جـابـر با ادب عـرض سـلامش رخسار او گـلزار هـستی را صفا داد انگشت او چـشـمان جـابر را شفـا داد هفت آسمان خشتی ز ایـوان رفـیعـش گـلـبـوسۀ جـبـریـل بر باب البقـیـعـش بیماری دل را طبیب حـاذق است این قرآن صامت را زبان ناطق است این ای سـر بـه خـطّ آل پـیـغـمـبـر نـهـاده قــرآن فــرا گـیـریــد از این خــانواده اینــان هـمـانا مـخــزن ســرّ خـدایـنـد اینان چـو پـیـغـمبـر به قـرآن آشـنایـند خـواهـید از قـرآن کــلام بکـر پـرسید بـالله قـسـم بـایـد ز اهـل ذکـر پـرسیـد بــالله قـــســم قـــرآن بـی آل رسـالـت سودی نخواهد داشت بر اهل ضلالت بینورعترت علم و دانش نار و دود است هیزم شکن این نار و دود آل سعود است اینان که ازاسلام و قرآن سر شکستند اجـدادشـان دنـدان پیـغـمـبر شکسـتـند اینان که از اجداد؛ شیطان را مطیعنـد ویــرانـگـر قـبــر امـامــان بـقـیـعانــد در مذهـب شیـعـه نه تنهـا خـار باشند ز ایـنان تـمـام مسلـمین بـیـزار بـاشند پیـوسـته با اولاد پیـغـمـبر به جنگاند قـرآن سر نی کرده با حیـدر بجنـگـند بن بازشان یک عمر عاص حیله گر بود چشم دلش از چشم کورش کورتر بود ما شـیـعـه یـعـنـی پـیـرو آل رسـولـیـم شـاداب عـطـر ناب گـلهـای بـتـولیـم دامـان مـا دامان عـزّت بوده ز آغـاز میزان ما قرآن و عترت بوده ز آغاز ما از سقـیـفـه نه؛ که از نسل غـدیریم بر سیـنۀ خـصم عـلی پـیـوسته تـیریـم ما شیـر حـق را تـا ابـد از رهـروانیم نه اهل صفّین نه جـمـل؛ نه نهـروانیم ما بعد مـوسی راه هـارون برگزیـدیـم از سامـریها تا قـیـامت سـر بـریـدیم هـرگـز نیـفـتد نغـمۀ تـوحـید از جوش گوسـالههای سامری خاموش خاموش مـائــیـم و آل الله و آیـــات شــریــفــه نه شـافـعـی نه حـنـبلی نه بو حـنـیـفـه دنـیـای دیـن آبـاد قـال الـبـاقـر مـاست عـالم پُر از فـریـاد قـال الباقـر ماست با حـضرت او الـفـتـی دیـریـنـه داریم هر شب بقـیعی در درون سـینه داریم ما اهل درد و اهل سوز و اهل داغیم هر یک چراغ چار قـبر بیچـراغـیـم دیـدیم یک دریـای نـور این قبـرها را بـوسیـدهایم از راه دور این قـبـرها را زین چار، گیرد فـیضها بسیار کعـبه تو چار قبرش خوانی و من چار کعبه "میثم" که دارد نورعترت را به سینه گویـد سـلام از دور بـر شهـر مـدیـنه
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها
شکر خدا کــــه نوکــــر آل پــــیـمبـرم شکــر خدا که شیعه ی زهرا و حیـدرم شکر خدا که لطـــــف شما شاملـم شده شکــــر خـدا که مست می جام کـوثـرم شکر خدا که ریشه ی من حـیدری بوَد یــــعنی ز نــــسل پُـــر ثمر پاک قنـبرم شکر خدا که مِهر علی مُهــر دل شـده با ایــن حساب زنده تــرین قـوم محشرم شکر خــــدا ز روز ازل بـــا عنایـتـش در بــــحر پُـــــر تموّج کـوثـر شنـاورم شکر خدا که گرچه تهیدست و مُـفـلسم امّــــا ز مهــــر آل پیـــــمبر تـوانـگـرم شکر خدا که با همه ی روســـیاهی ام خـدمت گـزار حضرت زهرای اطهـرم او مــــادری نـمود و مرا انتخاب کـرد شکـــــر خدا کـه فاطمه گـردیده مادرم هر مادری که حضرت زهرا نمی شود هر بانــــــویی کـــه امّ ابیـهـا نمی شود ای بانویی که خــلقت ما را سبب شدی تــــو آمـــــدی و امّ ابیـهـــا لـقـب شدی تو آمدی که بنده ی پاک خـــدا شـــوی تو آمدی و الگــوی فضل و ادب شـدی تو سیــــب سرخ بــــاغ بهـشت ولایتی روز ازل بــــرای نـبــی مـنـتخَـب شدی در برخی از روایت اربـاب معرفـــت گاهی رطب شدی وگهی هم عنب شدی «نسلی که فاطمی نبوَد نسل ابتر است» ای برگزیده مـژده که عالـی نسب شدی همـــواره در نمـــاز شب خالصانه ات از فیض بی نهایت حـق لب به لب شدی بی اعتنا به پای ورم کــــرده بـوده ای ازبس که غـرق طورمناجات رب شدی ایثار تو ز بس که به عالَم زبانزد اسـت ضرب المثل برای عـجم تا عرب شدی مصداق «یطعمون علی حبّــه» تویــی بــــنیان گذار واسعـه ی مستحب شدی شام زفاف جــامه ی نو هــدیه داده ای آری،گـــره ز کــار دو عالَم گشاده ای نازل شــدی و در دل شیعه حرم زدی پــرونـده ی سیـــاه بــشــر را قلم زدی هر شب برای اهل محل می کـنی دعا طرحــــی بـرای بخشش کل اُمَـم زدی با عطر جانفـزای بهشتـــی خنـــده ات همـــــواره طعنه بر گُل بـاغ اِرم زدی شأن نزول آیه ی تطهـیر فــاطمه است نازل شدی و سوره ی کـوثر رقم زدی پرچم به دوش قافله ی دین حــق تویی بر قلّــــه ی عـــــبادت عـالَـم علم زدی پشت و پناه حضرت خیبـرگـــشا شدی هـــــمواره در مسـیر ولایت قـدم زدی با ذوالفقار نطــق و کلام حــماسی ات تیشـــه به ریشه ی شجـر پُر ستـم زدی فانوس نور حضرت حق بودی از ازل تو آمـــدی و ظلمت شب را بـهـم زدی اصل و اساس و پایۀ توحید فاطمه است مهتاب خــانـوادۀ خورشید، فاطمه است
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها
ما شیعه ایم وشیعه ی مولا شدن خوش است در بین نوکـران علی جـا شدن خـوش است دریــا علـی و قــــطره تمامــــی کائــــنات قطره به قطره راهی دریا شدن خوش است ما بــی علــی محـلّی از اِعراب نیستـــــیم بـــا مرتضی هر آینه معنا شـدن خوش است یک «یا علی» بگـو که مسیحـا دمت کـنند یک یا علی بگو که مسیحا شدن خوش است قبــــله عــلــــی و قبــــله نمــا فاطمه بُـوَد در روبـروی کعـبه فقط تا شدن خـوش است سوگند می خورم به علی که در این جهان تنها گدای حضرت زهــرا شدن خـوش است سلمان شدن هـمـان و سلیمان شــدن همان با نــــوکـــری فــاطـمـه آقا شدن خوش است تنـها گـلـی که سر سبد خلق عـالم اســــت روح دو پـــهــــلوی نبـی الله خـــاتم است آمـــــد کسی کـــه خـیـر کثیـر پیمبر است خیر کثیر ... نه ... نه .به والله کوثر است بی فــاطمه که شیر خدا همسری نــداشت بی شک و شـبهه فـاطمه همتای حیدراست وقتی عــلی و فاطــــمه آییـــــنه ی هم اند بــا این حساب فــاطمه هم مرد خـیبر است حتی ابــونعیـــــم و سیوطـــــی نوشته اند از مــریم و خدیجه و حـوا هم او سر است من مــانده ام که روز جزا او چه می کند باچادری که سایه ی صحـرای محشـراست محشر مقام فــاطـــمه محـــــشر به پا کند روز جــــزا شـــفاعت او چیـز دیگر است او مـادر حسین و حسن...مادر همه است روز تولــــدش به خـــــدا روز مادر است اخلاص و قدر وفاطر و نور وتبارک ست مـــــیلاد بــــا سعادت کـوثر مبارک است زهــــرا هــــمان که آیـنه ی کـردگـار بود خورشید، در مقـــــابل نــــورش غبار بود سلمان چه دید؟ دیدکه مـی چــرخد آسیاب وقتی کـــــه او مـــــقابل پروردگـــار بـود نُه سال نَه که از ازل .. آغاز بی زمــان حیدر «خدای عشق»به عشقش دچــار بود هر چار فصل عـمـر علـی از وجـــود او اصلاً خـــــزان نداشت تــــــماماً بهار بود تکـبـیـر و حمد و گفتن تسبیـــح جای خود تسبیــــح او به ذکر «علی» در شمار بـود زهـــــرا نـگــو بگـو اسـد شیر حق، علی با تــیغ خطبه اش دو جهان تار و مـار بود حامی محکم و پر و پا قـرص مرتضاست حیـــــدر بــــدون فـاطمه بی ذوالفـقار بود وقتی که ذوالفـقـار علی رام فــاطمه است حتـمـاً «وَ إن یکاد» علـی نام فاطمه است خورشید مصطفی که ضُحایش زبانزد است مصداق هل اتی ست،عطایش زبانزد است جبـریل هم ز سفره ی او رزق می گرفـت زیـــــرا شنیده طــعم غذایش زبانزد است بیتش شده محل عبـور و مـــــرور وحــی پیغمبــر است و غار حرایش زبانزد است آیینه ای کــه پرتـــــو او را کســـی نـدیــد رفته به مــادرش که حیـایش زبانزد است همســـایه از دعای شبش نور می گـرفـت در بین خاص و عام دعــایـش زبانزد است یک پنجم زمــــیـن به صــداقـش در آمـده با این حــساب، لطف خــدایش زبانزد است آری خـدا خدایی خـود را به پـاش ریخت اصلاً عجـــیب نیست بهــایش زبـانزد است مریم اگر دو وعـده غـذاش آسمانـی است زهـــرا همیشه مائـده هاش آسمـانی است ای مادری که خلقت عـالــم به نـــام توست دنـیا هـــــنوز محـــــو شـکوه مقام توست آدم بـــــه اســــم اعظم تــــو ارتـقــا گرفت این هم یکی ز معـجزه ی خـتـم نام توست «یا فــاطـرُ به فاطمه» ذکر گشــایش است این تــازه گوشه ای زفیوضات عام توست ای کـوثــری که ساقــی تو مرتضــــی بُوَد تنها نه او .که کلّ جهان مست جـام توست حتّی نبی که اوج مقــامش مُبــــرهـن است بــــا پا شدن به پای تو در احتــرام توست آیات هــل اتــی که نشانی ز بـنـدگـی است یـک چشمه از سحاب ثواب صیــام توست روزی سه بارکارتوشمس الضّحـایـی است با ایــــن حساب رونــق ما از قـوام توست یک آسیاب دستی و یک قطعه ی حصیــر این ها هـمـان جهیـزیه های امام تـوست... این ها نشان دهنده ی زهـد و کـرامت است یعنــــی کـه سـادگـی و قناعت پیام توست مــادر! اگـــر چه رنـج فـراوان کشیده ای می آید آن زمان که دوعالم به کــام توست با پهلوی شکسته و کـودک به روی دست مــــی آیــــی و تــقاص مــدینه کلام توست این بیت آخــر اســــت نوشــــتم برای تـو هستی مـــــن فـــدای تـــو و بچـه های تو
: امتیاز
|
مدح حضرت زهرا سلام الله علیها
جنت كه خود به نام شبستان فاطمه است ســــجـاده اى به گوشه ايوان فاطمه است فرموده مصــــطفی كـــه فدايش شود پدر روحى كه هست درتنم ازآن فاطمه است
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها
هر کس هرآن چه دیده اگرهرکجا تویی یعــــنی کـــه ابتدا تویی و انــــتها تویی در تو خـــدا تجـــلی هــر روزه می کند « آیینــــه تمــــام نمـــای خـــدا » تویی میلاد تو تولـــد توحیـــد و روشنی است ای مــــادر پدر! غرض از روشنا توئی چیزی ندیــــده ام که تو در آن نبوده ای تا چشم کــــار مــی کند ای آشنا ! تویی پیچـــــیده در سـراسر هستـــی نــدای تو تنها صدا بمـاند اگــــر، آن صـدا تویـی
: امتیاز
|
سرود ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها
زیـبــا جشن ولادت نــور دل طاهـا باشد نام زهــرا روشنـگــر تاریکی دلـها باشد این کوثر پیغمبر و خدیجه کبــری باشد صلوات زهــرایـی را همه با هم کنیم آوا الـلـهــم صـلّ عـلــی فــاطـمــة و ابـیـهــا و بعلـهـا و بنیـهـا و سرّ المستـودع فیـها یا فاطمه یا فاطمه یا فاطمه یا فاطمه (2) ****************************** مبارک است بر شـیـعـیـان تولد دخت احمد عـصمت حق آمد دنیا، آیینه حـی ســرمد خنده نشسته بر لب و روی زیبای محمد بگو که یا رسول الله عیدی بده به جمع ما الـلـهــم صـلّ عـلــی فــاطـمــة و ابـیـهــا و بعلـهـا و بنیـهـا و سرّ المستـودع فیـها یا فاطمه یا فاطمه یا فاطمه یا فاطمه (2) ****************************** خوبان همه در رتبه چون غلام تو یا فاطمه عیـن کـلام کبـریا ، کـلام تو یا فـاطـمه ما شیعه ایم از رحمت مدام تو یا فـاطمه محبوبه ذات خدا ، ملیـکه ارض و سما الـلـهــم صـلّ عـلــی فــاطـمــة و ابـیـهــا و بعلـهـا و بنیـهـا و سرّ المستـودع فیـها یا فاطمه یا فاطمه یا فاطمه یا فاطمه (2) ****************************** تــاج ولایت شما تا به ابد بـر سر ماست گــواه عــاشقی ما همیشه چشم تــر ماست این جان ناقابل هدیه، بهر روز مادر ماست شما هم ما را دعا کن تا که شویم اهل تقوی الـلـهــم صـلّ عـلــی فــاطـمــة و ابـیـهــا و بعلـهـا و بنیـهـا و سرّ المستـودع فیـها یا فاطمه یا فاطمه یا فاطمه یا فاطمه (2)
: امتیاز
|
سرود ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها
پخش سبک به گل طلعت او هر دو جهان زیبا شد ذکر جان و دل ما سوره ی اعطینا شد عصمت کبری خوش آمــد خوش آمد بضعه ی طاها خوش آمد خوش آمد یــاور مــولا خــوش آمــد خوش آمد امّ ابـیـهــا خــوش آمــد خوش آمد امّ ابیها یا زهرا (۳ ) سیدتی یا فاطمه ********************************** آمده فاطمه غرق شعف شد هر دل رحمت خاص خدا گشته به عالم نازل روح مـنـاجــات عــالــم یــا زهــرا قبله ی حـاجــات عالم یــا زهــرا کـعـبـه و میـقـات عالم یــا زهــرا مــادر سادات عــالـــم یــا زهــرا امّ ابیها یا زهرا (۳ ) سیدتی یا فاطمه ********************************** سائلِ دربه درِ بی سروپا را بطلب دل ما تنگ مدینه شده ما را بطلب مـهــر تو در سرشت ما یــا زهــرا پــاکی سـرنــوشت مـا یــا زهــرا قسم به رضوان و جنت ، که باشد تــربت تـو بـهـشت مــا یــا زهــرا امّ ابیها یا زهرا (۳ ) سیدتی یا فاطمه ********************************** به لب اهل سما، کوثر و هم تبارک است جشن میلاد گــل یــاس نبی مبارک است ای همه ی هست طاها؛ یــا زهــرا مـظـهــر آن حی یکـتــا؛ یــا زهــرا مــادر مـهـربــانی هــا؛ یــا زهــرا ملیـکـه ی ارض و سما؛ یــا زهــرا یا زهرا یا فاطمه (۳) سیدتی گل حیدر ********************************** عصمت ذات خدا دیده گشوده به جهان خـنــده از مقدم او بر لب هر پیر وجوان شفیعه ی مـحـشر آمد خــوش آمد حـبـیـبــه حـــیــدر آمد خــوش آمد به نخل عصمت بر آمد خوش آمد عــزیــز پـیـغـمـبـر آمــد خوش آمد یا زهرا یا فاطمه (۳) سیدتی گل حیدر ********************************** فاطمه یا فــاطمه ذکر دل اهل ولاست روضه و جنت ما ، مدینه و کرببلاست ما همه مدیونت هستیم یــا زهــرا بر سر راهت نـشـستیم یــا زهــرا دل به ولای تو بـسـتیم یــا زهــرا فـدای حـسـیـنـت هستیم یــا زهــرا یا زهرا یا فاطمه (۳) سیدتی گل حیدر
: امتیاز
|
سرود ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها
از کــرم تو فــاطمه عمری زیر دینم دعــای تو باعث شده نــوکر حسـیـنم دل،دلِ بیتاب من ، نور تو مهتاب من فخر من اینه فقط ، حسینت ارباب من فاطمه یا فاطمه، فاطمه یا فاطمه (۲) **************************************** ساقی کوثـر حـیدره کوثــرش تو هستی هرکی حسینو دوست داره مادرش توهستی عشق تـو دیـن مـنـه ، مُهر جـبین مـنـه ریشه ای از چادرت ، حبـل المتین منه فاطمه یا فاطمه، فاطمه یا فاطمه (۲) **************************************** دست گــدایــی منــو لطف بی کرانت دل هــوایـی مـنــو قـبــر بی نـشـانت این آرزوی منه، با اشک و با زمزمه وعــده ی دیــدار ما، تو حـرم فاطمه فاطمه یا فاطمه، فاطمه یا فاطمه (۲) **************************************** یا فاطمه این قلب من، بسته با تو عهدی من میخوام کربلا باشم، درحضورمهدی یا حضرت فــاطمه ، این خواهش قلـبمه تذکره مو امضا کـن، میخوام برم علقمه فاطمه یا فاطمه، فاطمه یا فاطمه (۲)
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها
جلوه گاه عصمت و معـیار ایـمان فاطمه روح و جان مصطفی محبوب جانان فاطمه مظهر اوصاف ذات کردگار ذو الجـلال در رضای و در غضب مرآت یزدان فاطمه احـمـد مـخـتــار آمـد عـطـا از کــردگار هست او را کوثر و خیر فراوان فاطمه طاهره، روح و زکـیّه، نام او باشد بتول حـانـیـه، صدیقه، عـذرا، مهرتابان فاطمه راضیه هــم بر قضا و بر رضای کبریا زین سبب مرضیه باشد نزد جانان فاطمه نـوریه، منصوره، حورا، مریم کبری بود سیــده، مـحـدثـه، مـام امـامـان فــاطـمـه نــور زهرا می درخشیـده به هنگام نماز عرشیان را اختر و شمس فروزان فاطمه مــریـم و آسیــه فـخـر بـانـوان عـالـمـند لیک آن دو چون قمـر خورشید تابان فاطمه اُسوه صبر و شهامت، عـزت و آزادگی هـم مجاهـد در ره اسلام و قرآن فـاطمه با خـدیجه گفتگو قبل از ولادت می نمود مام را هم مونس و هم نور چشمان فاطمه گر نبودی مرتضی کـفوی برای او نَـبُـد یاور و هم رزم آن یعسوب ایمان فاطمه گفت پـیـغـمـبـر فـدای او بـود بــابـای او پارۀ تن مصطفی را، روح و ریحان فاطمه در بر معـبود یکـتـا آن دُر نیکو سرشت روح پاکش خاشع و هم جسم لرزان فاطمه پــارســا و زاهــد آن ذرّیـه خیـرالـبـشـر مـقتدا بر زاهدان و پـارسـایان فــاطـمـه مستمـدان را بُـدی او دلنـواز غـمـگسـار در قـیامت هست شافع بر محبّان فاطمه رخت نو پوشید او را مصطفی بهر زفاف داد آن را در ره حق، بـیـنوایان فـاطـمه زیوری کان هدیه از دخت گرام حمزه بود کـرد انفاق، اُسوه نیکی و احسان فاطمه در سخن گفتن چو پیغمبر نبودی جز بتول در فـضـایل وارث ختم رسولان فاطـمه مهر افزون داشت او برهمسر خود مرتضی یـاور آن شهـسـوار دین و ایـمان فاطمه بهترین وصف زنان حفظ حجاب وعفت است باشد این از گـفـته های جاودان فــاطمـه در حیا و شرم بودی بی نظـیر آن پاکدل از علی هم رنج ها می کرد پنهان فاطمه خطبـۀ غـرّای زهــرا بر کـمال او گـواه آسـمــان معرفت را مــاه تـابان فـاطمه آفــرینش جملگی صنع خدای قادر است غــایت آن طـاعت حق در بـیان فاطـمه جملۀ توحـید را تأویل نَـبوُد جز خلوص هست تأویل خلوص و متن ایمان فاطمه نورقرآن ساطع وشرع خدا را ناطق است پیروان را می رساند تا به رضوان فاطمه بــوسه بر دستش پیمبر زد ز روی احترام نزد او محبوب تر از جمله خوبان فاطمه آه از بــیــداد هـا و ظـلـم هـا بـی شـمـار دید بعد از مرگ پیغمبر به دوران فاطمه صورت زهرا کبود از سـیلی ناپاک شد چهره ازهمسر همی می کرد پنهان فاطمه محسنش مقتول و پهلویش ز ضرب در شکست درمیــان آن در و دیــوار نـالان فاطـمه در جوانـی دیـده از دنـیای فانی بست او شد شهید اندر ره معشوق و جانان فاطمه عاشقـا گر حُبّ زهرای بتولت بر دلست پیروی کن از مـرام فخر نسوان فـاطمه
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها
تو ای جــمــادی دوم سلام بر مــاهت سلام بر تو و بر قدر و عزت وجاهت بگرد ای شده چـشـم ملک قــدمگاهت بگرد ای هـمه دست خدا بــه همراهت وان یکاد بخوان روی حق تماشا کن وضـو بگیـر ز کوثـر ثـنای زهرا کن خدای عزوجل مظهـرت مــبارک باد الا رسـول خـدا کــوثـرت مبـارک باد خدیجه! دخت پدر پرورت مبارک باد علی ولـی خــدا! همسرت مبارک باد خدا بـه قلب رسـول خدا صفا بخــشید تمام هستی خود را به مصطفی بخشد الا محـمـد، امــروز کــوثـــرت دادیـم نـمــاز آر که زهــرای اطهرت دادیم قسم به قدر که از قدر بـهـتـرت دادیم نکــوتـر از پـدران تـو دخترت دادیم چه دختری که پدر پروراست یا احمد! تمام نسل تو زین دختر است یا احمد! جـمـال غیـب الهـــی شــده تمـــاشایی به چشــم پاک محمد به حُسن زهرایی هــزار مـرتبــه بــر او ســلام زیبایی امیـن وحــی به خاکش کند جبینسایی خدا به ختم رُسُل داد کـــوثر خود را فقط نـه کوثـر، روح مطهـر خود را نبی گرفته در آغوش هم چنان جانش به خنده گفت که جان پدر به قـربانش خـدای عــزوجـــل آمــده ثنـــاخوانش زمـــینـیــان و ســـمـاواتیان مسلمـانش تمـام سوره ی فرقان و نورطلعـت او به صنع خویش ببالد خدا ز خلـقت او پیمبران! همه در مکـه ازدحــام کنید بـه حـــــرمت قـــدم فاطــــمه قیـام کــنید از ایـن ولادت و مولـود احترام کنید به مادرش همه از جان و دل سـلام کنید زهی خدیجه! که روح مطهر آوردی تـو از دل صـدف نور! گوهر آوردی چه دختری که خداوند کوثرش خوانده علـی ولی خــــدا رکن دیگرش خــوانده بهشت نیـز بهـشت پــمبـرش خوانـده پیمبر از شرف و قــدر، مادرش خوانده عجیب نیست که مام نبوتش خــوانند دوازده حجج الله، حـجــتش خــوانـند چه زهرهای که خداوند خوانده زهرایش گــرفتـه چشـم خـدا نـور از تـماشایش دعــای نــور بــود آیـــتــی ز سیمایش ســلام دائــم پیـغـمـبـــــران گـوارایـش نبی به حجره ی نورانیاش سلام کند به پیش پـاش به امــر خــدا قیـــام کند رخش صحیفه ی نوراست وسین فرقان است نه بضعـه ی نبـوی بلکه برنبی جان است خدا گواست که مهرش تمام ایمان است زبـان فـضـهٔ او هــم زبـان قـرآن است شنیدهایـد به هـر خــــلوتـی و انجـــمنی نگفت فضه ی او جـز کلام حق سخنی الا که دخـتــر یــاسین و مــام طاهایی امـیـنه، طاهره، صدیقه، زهره، زهرایی ائـمـهانـد همـه گــوهـر و تــو دریــایی فقــــط نـه مــــادر ســادات، مـادر مایی که بر زنان جنان سروری کند جز تو؟ که بهر شیعه ی تو مادری کند جز تو؟ تو مـادر همـه خوبــان روزگاری تـو تو اختــیار قیــامت به دســــت داری تو تو در وجـود رسـول خــدا قراری تو تو در دل هــمگــان صاحب مــزاری تو تو جان ختم رُسُل هستی و ابوالحسنی تو مـادر همـه پیغمبـران، تو پنـج تنی تو مرغ حقّی و توحید آشـیانه ی توست بهشت قرب خـداوندگار خانه ی توست نشان کعبه ی دل قبـربی نشانه ی توست سلام گـرم محـــمد بـه آستانه ی توست درود خــالـق هستی به روح پاکت بــاد ســرشک دائم «میثم» نثــار خاکت بـاد
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها
شـب فــرخـنـدهٔ مـیـلاد زهـراسـت فـروغ مـعـرفت ازمکــه پـیداست خــدا امـشب در رحـمـت گـشـوده غــــبــار از دیـــدۀ خــاتــم زدوده مـلائک در سـمــا تـسبیــح گـویان خـلایق در زمین تــوفیـق جـویان ســرور رحــمـة للـعالــمین اســت پیام آور ز حق روح الأمین است مـحـمـد! سِــرّ حـق را کـس نـداند حبـیـبـا حــق ســلامت می رسـانـد دو چشمت روشن از دیدار زهــرا بـهــشـت آئـیـنـه رخـســار زهــرا چــه زهــرا شـاهکـــار آفــریـنـش حیــا و معـرفـت او را گــزیـنـش چه زهــرا جـلــوۀ جــذاب هـسـتی چه زهـرا تـرجـمان حـق پـرستی چه زهرا آن که طاووس جنان است عـروس بــی مثـال آسـمـان است چه زهــرا از پـیـمـبـر یادگاراست زنـان را بهـتـرین آمـوزگار است چــه زهـــرا هـمـســرشـاه ولایـت مـــدال ســیـنــۀ خـــتــم رســالـت چه زهـرا کل هستی را دلیل است ارادتـمـنـد کـویش جـبـرئیـل است اگر یک لـحـظـه لبـهــایش بخـنـدد خــدا درهــای دوزخ را بــبــنــدد عجب گسترده خوانی حضرت دوست که عـالم ریـزه خوار سفرۀ اوست جهان مست از می گل فام زهراست علی خود جرعه نوش جام زهراست نـگـیــن زهـد در انـگـشـتر اوست عــفـاف و معـنویـت زیور اوست فــدک دیـبــاچــه ای از خاطـراتش جـهـان ســیـراب از آب فـراتــش قــمــر شــرمـنـده از انوار رویش جـهـانـی بـسـتـهٔ یـک تـار مـویش حــیــا در حـیـطــۀ کاشانه اوسـت ولا در چــار چـوب خـانـۀ اوست زلال اشــک در پـیـمــانــۀ اوست عـلـی هــم سـاقــی میـخانۀ اوست که زهرا خود؛خود آموز خدائیست خـدا را کـی دگـر با او جـدائیست قــیــام قــائــم از هـنـگـامـۀ اوست شـفـاعــت اولـیـن بـرنـامـۀ اوست چــو رو بــر آتش دوزخ بـگـیـرد بـه پـاس حـرمـتـش آتـش بـمـیـرد الا ای دخـــتــر خـتــم رســــالــت تـو را ســوگـنـــد بـــرشـاه ولایت تو گر مــا را نـبـخـشی وای بر ما بـه روز واپـسـیـن ای وای بر مـا غــلام درگـهــت خوش زاد هسـتم بـه امــیـد شـفـاعــت شــاد هـسـتم
: امتیاز
|